بازگشت به بوشهر به همراه گل پسرم
امروز چهارشنبه 17 مرداد ماه، صبح با گریه های ناز پسر کوچولو بیدارشدیم .بابا محمد برای تعمییر ماشین رفتند و من و مادرجون فروغ مشغول بستن چمدانها و آماده کردن بساط سفر شدیم .بعد از ناهار خوردن کمی استراحت کردیم قبل از رفتن باید کمی خرید می کردیم با بابا محمد برای خرید بیرون رفتیم وکلی شیرینی برای پذیرایی از مهمانهایی که در آینده برای دیدن شما خواهند اومد همچنین نقل و اسمارتیز برای گیفتهای شما خریدیم . شیراز را بعد ازچهار ماه با خاطرات خوب و دلنشینش به همراه بزرگترین هدیه خدا در ساعت 6بعداز ظهر ترک نمودیم . شما در کریر خوابیده بودید و به همراه مادرجون در عقب ماشین بودید و خداراشکر تا بوشهر آرام خوابیده بودید و ...