ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

سفر دوباره بابا محمد

بعد از برگشتن ازسفر بابا محمد اعلام آمادگی خود را برای شروع به کار در کشتیرانی اعلام کردند. روز بیست و دوم خرداد از کشتیرانی تماس گرفتند . بابا محمد روز بیست و چهارم خرداد با آقا جون به سمت عسلویه حرکت کردند تا از انجا سوار کشتیBASKAR شوند .من و بابا محمد بسیار ناراحت و دلگیر بودیم .این اولین سفر بابا محمد بعد از تولد شما بود و برای هردو ما جدایی و دوریی با وجود شما بسیار سخت بود و بیشتر از همه بابا محمد از این دوری دلگیر بودند و مدام به فکر شما بودند که تو این مدت نیستند تا شیطنت و بازیگوشی های شما ر از نزدیک ببیند ولی خوب چاره ای نبود و بابا محمد بلاخره باید برای مدتی از ما دور میشدند .هنگام خداحافظی من و بابا محمد با وجود مقاومتهای زیاد ن...
1 تير 1398

اولین سفر گل پسرم به اصفهان

 امروز  نوزدهم خرداد نود و هشت ،خاله سوده وعمو پیمان با آقاجون دیروز صبح از شهرکرد به سمت بوشهر حرکت کردند ،امروز صبح نیز ما  با خاله راحله ،عمو حبیب ومادرجون زهرا به سمت اصفهان حرکت کردیم.ساعت یازده ظهر به اصفهان رسیدیم ابتدا به پارک ناژوان رفتیم واز اکواریوم اصفهان دیدن کردیم .به محض ورود به اکواریوم یک عکس یادگاری چهارنفر از من و بابا محمد ،شما و مادرجون گرفته شد  ، شما با دیدن ماهی های رنگی وکوسه ماهی ها به وجد آمده بودی و از سر ذوق به شیشه هایی آکواریوم میکوبیدی و مدام در حال تلاش برای گرفتن ماهی ها بودی . درقسمت غذا دادن به ماهی های کپور گلد ،چنان با شوق وذوق دستان کوچکت را در آب میبردی تا ماهی هارا در دست...
21 خرداد 1398

سفر به شهرکرد

  بابا محمد چهارم خرداد از دبی برگشتند،قرار شد یه مسافرت جانانه داشته باشیم و تصمیم بر این شد به چهارمحال بختیاری و اصفهان برویم،از قبل  مهمانسرای اداره را برای تعطیلات عید فطر رزرو کرده بودم ،قرارشد از چهاردهم الی نوزدهم خرداد در مسافرت بسر ببریم. قرار بود اول با آقاجون به همراه مامان جون زهرا و عمو مهدی و مادرجون فروغ به مسافرت برویم که مادرجون فروغ تماس گرفتند وگفتند که به دلایلی نمیتوانند به شهرکرد بیایند و قرار است به شمال بروند.پس تصمیم گرفتیم که با خانواده خاله سوده و راحله همسفر شویم. متاسفانه باوجود اینکه از قبل برای شش روز مهمانسرای اداره  رزرو کرده بودم ولی برای چهار روز به ما اجازه اسکان دادند ،روز پانزدهم خرداد...
20 خرداد 1398

هشت و نه ماهگی گل پسر

بیست و سوم فروردین بابا محمد برای انجام امور اداری به تهران رفتند که انشالله از اونجا به دبی بروند بیست ونهم فروردین مادرجون و عمو مهدی بعداز بیست روز ماندن دربوشهر ساعت نه شب به سمت اصفهان حرکت کردند و باز ناراحتی مادرجون بخاطر دوری از شما سی فروردین به شیراز رفتیم،آقا جون برای،شما توپ خریدن که شما  از دیدن توپ خیلی ذوق کردین . دربین راه ایستادیم و شما با آقا جون کلی توپ بازی کردید. اول اردیبهشت شیراز شهر گلها و گردش در باغ ملی   بازیگوشیهای گل پسر سوم اردیبهشت ماه  رفتن به آرایشگاه و کچلی کلوچه مامانی هشتم اردیبهشت ماه، رفتن بابا محمد به دبی و برگشت ...
19 ارديبهشت 1398

تعطیلات عید نوروز

پسر قشنگم  تعطیلات عید به ما خوش گذشت  روز  اول و دوم  به دیدن بزرگترها رفتیم  سوم عید خاله سوده و عمو پیمان از خارگ اومدند. روز چهارم عید عمه جان با نوه هایش ، بردیا و باربد به منزل ما آمدند مادر جون و عمو مهدی نیز نهم فروردین از اصفهان آمدند روز دهم به خانه باغ عمو حبیب و ساحل زیبای دلوار رفتیم.           دوازدهم فروردین پارک بانوان  وچهاردهم فروردین با عمو حبیب به زمین فوتبال رفتی   ...
15 فروردين 1398

نوروز98

سلام نازنین پسرم امروز پنجشنبه یکم فروردین  سال 1398 هجری شمسی و21 مارس 2019 میلادی است و تحویل سال  و آغاز سال جدید.ساعت 1 و 28و 27ثانیه ،از صبح من و بابا محمد در تکاپوی انجام کارهای باقی مانده آخر سال و خرید و سایل سفره هفت سین بودیم. دیشب بابا محمد با شرشره های رنگی و چراقهای رنگی دیوار را با عدد 98 تزیین کردند و صبح نیز برای  خرید ماهی و سایر وسایل هفت سین بیرون رفتند  و من در خانه ماندم تا کارهای نظافت و درست کردن ناهار را انجام بدهم . قرار شده که قبل از سال تحویل به خانه خاله راحله برویم وهمگی  موقع تحویل سال نو آنجا باشیم اما قبل از رفتن به انجا آقا جون و مادر جون به خانه ما آمدند و همگی با شما عکس گرفتیم...
1 فروردين 1398