ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

تصادف

1397/4/11 21:13
نویسنده : مامان ساره
142 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مادر

امروز دوشنبه یازدهم تیر ماه است و قرار بود که من برای ویزیت و چکاپ گل بسرم به مطب خانم دکتر بروم ،بابایی چند روزی است  که تصمیم دارد سه تار بخرد ، قرار شد که بعد از مطب دکتر به بازار انقلاب برویم و بابایی  سه تار بخرد. امروز بعداز رفتن پیش دکتر از اینکه نمیتونستم شما را به روش سزارین بدنیا بیارم ناراحت شدم .چون بایستی از دو دکتر فوق تخصص جز هیئت علمی دانشگاه شیراز نامه بیارم مبنی بر اینکه من به روش طبیعی نمیتونم زایمان کنم که متاسفانه من نتونسته بودم اون دو نامه را تهیه کنم .بعداز  مطب ،بابایی به سمت بازار انقلاب حرکت کرد متاسفانه  مسیر را اشتباه رفتیم و تا مسیر بازار انقلاب را پیدا کردیم کلی توی ترافیک و راه معطل شدیم .بعداز اینکه بابا محمد قیمت ها را از دوسه فروشگاه پرسیدند متاسفانه قیمت ها بسیار بالا بودند و تقریبا از خرید سه تار از بازار انقلاب مصرف شده بودیم ،البته بابایی توی سایت دیوار آگهی فروش سنتور دیده بودند ،تماس گرفتند و بعد از کلی چک و چانه قیمت مناسبی اعلام کردند ولی بازهم برای خرید مردد بودیم .با بابایی و مامان جون زهرا به کافه تریا رفتیم . من آ ب هویچ ،بابایی آ ب طالبی و  هویچ و مامان زهرا آب انبه سفارش دادیم و بابا یی برای من پیراشکی  نیز سفارش داد.ن وش جانمان. بعد از اونجا به پارک آزادی رفتیم ، مامان ساره از این پارک کلی خاطره های خوش از دوران کودکیش  داره .بعد از یکساعت نشستن در پارک بلندشدیم به سمت خانه حرکت کردیم ،در راه ناگهان بابا محمد  تصادف کردند و به ماشین جلویی برخورد کردند و من چون کمربندم را نبسته بودم و با ضربات محکم سر من به  شیشه جلوی ماشین خورد و شیشه ماشین خورد و خاکشیر شد. باو جود این ضربات سرو گردنم درد گرفت .ماهان عزیزم خداوند ما را دوست داشت که اتفاقی بدتر از این برای من وتو نیفتاد.بابایی و مامان زهرا خیلی هول کرده بودند و همش نگران من و شما بودند و می خواستند منو به بیمارستان ببرند که  راننده ای که باهاش تصادف کرده بودیم ،پزشک بودند تا فهمیدند من باردارم ، به سمت من آمدند و نبضم را چک کردند وکمی درمورد سردردم و هوشیاریم پرسیدند.که خدارا شکر خطری نبود.شب تاصبح بابایی از این اتفاق ناراحت بود و من هزاربار خدا را شکر کردم که به خیر گذشت  .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)