اولین لباس بارداری
سلام نفس مامان ،امروز برای درست کردن اولین لباس بارداری با مامان زهرا ، خاله سوده و راحله به خیاطی رفتیم و ظهر ساعت چهار باید به درمانگاه می رفتم تا جواب سونوگرافی وآزمایشهای غربالگری را نشون خانم دکتر صمصامی می دادم و از طرفیم چون عروسی دختر خاله مامان (حبیبه جان) بود باید امروز عصر به بوشهر برمی گشتیم. بعداز ظهر من پیش دکتر رفتم و و قتی جوابهای سونو و آزمایش ها را نشون دکتر دادم گفت خدارا شکر همه چیز خوبه و جنین در سلامت کامل بسر میبره به خانم دکتر گفتم چون از بوشهر میام برام مشکله تو این راه زود به زود شیراز بیام و ایشونم برای دو ماه دیگه به من نوبت دادند.با بابا جون محمد سریع به خونه برگشتیم و باز بابایی توراه برای من یه عالمه توت فرنگی خرید.وقتی رسیدیم خونه ، مامان جون زهرا تمام وسایلهای رفتنمون را آماده کرده بود ، بابایی وسایلا را توی ماشین گذاشت و به سمت بوشهر حرکت کردیم .قربون باباییت برم که باز هم با حوصله رانندگی می کرد که من و تو اذیت نشیم اما متاسفانه باز من تب و لرز داشتم و توی راه خیلی خسته و اذیت شدم .
شب دیر موقع به بوشهر رسیدیم و بابایی و مامان خیلی خسته شده بودند. نفس مامان هنوز بدنیا نیومده یه عالمه دوست داریم وای به حال روزی که بدنیا بیای و با خنده هات وشیطنتات کلی ذوق کنیم. دنیام را میدهم برای دیدن لبخندهای نازت