ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

فرش نمدی اتاق گل پسرم

سلام غواص کوچولوی مادر  امروز جمعه چهارم خرداد نود و هفت است و ما به همراه دایی جلیل و زن دایی به باغ خانواده رفتیم . خاله سوده  از من وآقا شکم  کلی عکس گرفتند . ناهار و عصرانه اونجا بودیم ساعت 5 بعداز ظهر به خانه آمدیم . دایی جلیل در بین راه برای من کلی توت فرنگی خریدند که من و شما نوش جان کنیم و لذت ببریم.درضمن دیروز بهمراه دایی جلیل ، زن دایی میترا ،خاله سوده و مامان جون به بازار وکیل رفتیم .قرار شد خاله سوده و مامان جون  وسایل نمد بگیرند تا یه فرش نمدی زیبا برای اتاق دوردانه پسرم  درست کنندکه علاوه بر نمد ، من گیفت هایی به شکل شیشه ...
4 خرداد 1397

دکتر فریبا ناطقی بهترین دکتر من

  اولین ویزیت من با دکتر فریبا ناطقی دیروز بود . دکتری بسیار آرام و خوشرو یی بودند که با حوصله تمام مدارک پزشکی من را از اول بارداری چک نمودند  برای من پرونده تشکیل دادند و ضربان قلب جوجه م را چک کردند . درمورد بارداری طبیعی و سزارین و شرایط بیمارستانهای که خانم دکتر در آن زایمان می گیرند صحبت کردم .در ضمن برای شما اکوی قلب و یک سونوگرافی برای سی هفتگی شما نوشتند. . خانم دکتر لبخندی به لب داشتند که همین لبخندباعث آرامش و کاهش استرس من شدند. با ایشون به نسبت دکترهای قبلی احساس بهتر و خوشایندی داشتم، احساس میکردم که سالها ست خانم دکتر را میشناسم  .خانم دکتر ، آقای دکتر تابع بردبار را برای کنتر...
18 ارديبهشت 1397

خرید کتاب داستان

  سلام گل پسرم امروز هفدهم اردیبهشت ماه ست و من همچنان در شیراز هستم. بعد از پرس و جوهای زیاد بلاخره قرار شد برای ادامه بارداری نزد خانم دکتر فریبا ناطقی برم  .من و خاله سوده برای گل پسرم سه کتاب داستان خریدیم لالایی شبانه پسرانه ، حسنی خوش اخلاق و سومی کتاب شعر شناخت حیوانات  .سعی میکنم هر روز برات کتابها را بخونم . امیدوارم گل پسر من از خوندن کتاب لذت ببره و  کتاب خواندن را دوست داشته باشه .   ...
17 ارديبهشت 1397

ترخیص از بیمارستان

امروز بعد از یک هفته بستری شدن در بیمارستان قرار استر مرخص شوم. دیشب بابا محمد پیام دادند که چین هستند و از فردا با بابا می تونم تماس تصویری برقرار کنم.خداراشکر قل از اینکه بابا محمد بتونه تماس تصویری برقرار کنه من از بیمارستان مرخص می شوم .ساعت12 مامان جون زهرا برای کارهای ترخیص به بیمارستان آمدند و بدلیل اینکه بابا محمد نبودند کلی برای ترخیص دردسر کشیدیم  تا اینکه ساعت 3 بعداز ظهر با مامان جون به خانه آمدیم .خاله سودهناهار منتظر ما بود از طرفی نیز دایی جلیلی  و زن دایی میترا به شیرازآمده بودند.عصر با بابا محمد تماس برقرار کردم و حال و احوال پرسیدم و جریان بستری شدنم را تعریف کردم   ...
15 ارديبهشت 1397

شروع درمان قند با انسولین

سلام گل پسر م از روز دهم اردیبهشت ،   در مان من با دو انسولین نوو رپید و  لومیر   آغاز شده  ، خیلی با دقت دارند دیابت   مرا کنترل می کنند و من هم غذاهای شیرین و قندی را به کل کنار گذاشتم   و با وسواس تغذیه دیابتم را شروع کردم . امروز مامان جون فروغ   از اصفهان تماس گرفتند و چون خدا را شکر مشکل خاصی نبود نمیخواستم نگران بشوند به همین علت بهشون نگفتم بیمارستان بستری هستم. این  روزها به من خیلی سخت می گذرد . محیط بیمارستان، دوری از بابا محمد ، نگرانی از سلامتی گل پسرم و اتفاقات بدی که در بیمارستلان برای دیگران اتفاق می افتد همه در روحیه من اثر گذاشته ا...
12 ارديبهشت 1397

قند خون بارداری

امروز نهم اردیبهشت نود و هفت است  از امروز پیگیری های بیمارستان برای تشخیص علت زیاد شدن آب دور جنین شروع شده است .ساعت 10 صبح برای انجام سوونوگرافی و بررسی سلامت جنین رفتم . وای که چه استرس و آشوبی در من وجود داره .خانم دکتر یوسفی سونوگرافی من را به عهده گرفتند  و در حین سونو ، خانم دکتر وفایی نیز آمدند . خانم دکتر وفایی تا گل پسرم را از روی صحفه مانیتور دیدند، با لبخند گفتند گل پسرتون چه  لبای نازی داره و  بعد از  اینکه به دقت سونو کردند. گفتند که آب دور جنین چندان زیاد نیست نگران نباش و تشخیص ایشان زیاد شدن آب دور جنین به دلیل افزایش قند خون مادر بود. در ضن رشد شما بیشتر از حد معم...
9 ارديبهشت 1397

بستری شدن در بیمارستان حافظ

امروز شنبه هشتم اردیبهشت است صبح زود با مامان جون زهرا به درمانگاه حافظ رفتیم و بعداز کلی دوندگی نامه بستری شدنم را گرفتم تا علت زیاد شدن آب دور جنین بررسی شود. قرار شد ساعت 6 بعداز ظهر بستری شوم .به خانه امدیم بعد از خوردن ناهار وسایلم را جمع کردم و دو باره به بیمارستان  برگشتم . با وجود اینکه از بیمارستان متنفر هستم اما بخاطر گل پسرم هر سختی را تحمل می کنم .من و گل پسرم قرار شده مثل کوه مقاوم باشیم  . ساعت 8 شب  در بخش مراقبتهای قبل از زایمان بیمارستان حافظ بستری شدم.   ...
8 ارديبهشت 1397

ادامه دوران بارداری در شیراز

سلام غواص کوچلوی مادر امروز جمعه هفتم اردیبهشت ماه است دیشب از نگرانی تا صبح بیدار بودم و به سلامتی تو و نبود بابا محمد فکر میکردم .کاش بابا محمد تو این روزای سخت پیشم بود من این روزا بیشتر از قبل به بودن بابا محمد نیاز دارم  مطمئنا اگر پیشم بود  نگرانیهام کمتر میشد. صبح زود به همراه مامان جون زهرا، خاله سوده با ماشین پسر عمه من اقا رضا  به سمت شیراز حرکت کردیم .هوا ابری بود و نم نم باران بهاری جاده را خیس کرده بود، وسرسبزی جاده و هوای دلپذیر بهاری نیز نتونست جلو بغض و گریه من را بگیره خدا کنه هیچ مشکلی برای ماهان گلی من نیافتاده باشه . ساعت دوازده به شیراز رسیدیم  عمه بتو ل منتظر ما بود.  بعد از ...
7 ارديبهشت 1397

زلزله و ترس

سلام قهرمان مامان ، چهارشنبه بیست و نهم فروردین صبح سرکار بودم که گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره بابایی کلی خوشحال شدم .امروز به بندرعباس رسیده بودند و قرار بود بعد از دو روز دوباره به چین برگردند . بابایی با دیدن عکسهایی که براشون فرستاده بودم کلی خوشحالی کردند و همینطور قربون صدقه من و پسر جانش می رفتند.بابایی حسابی دلتنگ شده بود  و خیلی دوست داشت پیشمون باشه اما مجبور بودند تا یک ماه و نیم دیگه دریا بمونند . شب با بابایی تماس تصویری داشتم و تمام وسایلایی که برای شما خریده بودم بهشون نشون دادم و بابایی هم با دیدن اونا ذوق می کرد . روز پنج شنبه  صبح  مامان زهرا که از شب قبل  پیش من بود با زن دایی میترا برای خ...
29 فروردين 1397