هدیه تولد آقا جون و مادر جون
نازنین پسرم،تیرماه فصل شروع گرما و شرجیهای طاقت فرسا است این چند روز هوا بشدت گرم شده است بنابراین دیگر نمیتوانم شما را برای گردش به پارک ببرم. . چند روزی بود خاله سوده در بیمارستان شیراز بستری شده بودند و ما همگی نگران حال او بودیم من و شما بناچار یک هفته تنها در بوشهر ماندیم و هنگامی که به سرکار میرفتم ،خاله کتی جان زحمت می کشیدند و از شما نگهداری می کردند ظهر که از سرکار برمی گشتم خاله جانم، با چه شوق وذوقی از شیرینکاری و شیطنتهای شما تعریف میکردند. دیروز عصر به همراه دخترعمه ام نازی خانم و خاله راحله برای دیدن خاله سوده به شیراز رفتیم. بعدا از ملاقاتی با آقاجون برای خرید رفتیم، آقا جون و مادر جون از پیش برای تولد شما از مغازه پیژن در چهارراه خیرات یک سه چرخه و تاب باب اسفنجی خریدند ،وای که چقدر شما از دیدن سه چرخه خوشحال شدید . مدام سه چرخه را به جلو وگاهی به عقب هل میدادی و با دهانت صدای ببببو در می آوردی و هرگاه که سه چرخه باشدت به زمین میخورد باصدای برخورد آن به زمین بشدت میترسیدی و گریه های بلندی سر میدادی. اقا جون نیز دوبار شما را با سه چرخه به باغ جنت بردند در باغ با سه چرخه گشتی و به شما حسابی خوش گذشت. راستی امروز خاله سوده نیز بسلامتی بعداز ده روز از بیمارستان مرخص شدند و ما فردا عصر با عمو حبیب به بوشهر برمیگردیم.