ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

هدیه تولد آقا جون و مادر جون

1398/4/7 8:15
نویسنده : مامان ساره
250 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین پسرم،تیرماه فصل شروع گرما و شرجیهای طاقت فرسا است این چند روز هوا بشدت گرم شده است بنابراین دیگر نمیتوانم شما را برای گردش به پارک ببرم. . چند روزی بود خاله سوده در بیمارستان شیراز بستری شده بودند و ما همگی نگران حال او بودیم من و شما بناچار یک هفته تنها در بوشهر ماندیم  و هنگامی که به سرکار میرفتم ،خاله کتی جان زحمت می کشیدند و از شما نگهداری می کردند ظهر که از سرکار برمی گشتم خاله جانم، با چه شوق وذوقی از شیرینکاری و شیطنتهای شما تعریف میکردند. دیروز عصر به همراه دخترعمه ام نازی خانم و خاله راحله برای دیدن خاله سوده به شیراز رفتیم. بعدا از ملاقاتی با آقاجون برای  خرید رفتیم، آقا جون و مادر جون از پیش برای تولد شما از مغازه پیژن در چهارراه خیرات یک سه چرخه و تاب باب اسفنجی خریدند ،وای که  چقدر شما از دیدن سه چرخه خوشحال شدید . مدام سه چرخه را به جلو وگاهی به عقب هل میدادی و با دهانت صدای ببببو در می آوردی و هرگاه که سه چرخه باشدت به زمین میخورد باصدای برخورد آن به زمین بشدت میترسیدی و گریه های بلندی سر میدادی. اقا جون نیز دوبار شما را با سه چرخه به باغ جنت بردند در باغ با سه چرخه گشتی و به شما  حسابی خوش گذشت. راستی امروز  خاله سوده نیز بسلامتی بعداز ده روز از بیمارستان مرخص شدند و ما فردا عصر با عمو حبیب به بوشهر برمیگردیم.

 

پسندها (3)

نظرات (1)

نرگسنرگس
28 مرداد 98 10:47
مبارکت باشه. دست بابا بزرگ و مامان بزرگ درد نکنه!
مامان ساره
پاسخ
ممنون عزیزم