اولین سفر و بازار گردی در شیراز

 پسر گلم کم کم به پایان مرخصی زایمانم نزدیک میشوم و باید برای رفتن به اداره خودم را آماده کنم . قبل از رفتن به اداره باهم یک سفر چند روزه به شیراز داشتیم از طرفی قرار بود آقا جون اینا خونشون را در شیراز عوض کنند برای همین باید دنبال  خونه جدید می گشتند .پنج شنبه بیست و دوم آذرماه ساعت 6 بعداز ظهر به سمت شیراز حرکت کردیم این اولین سفری بود که ما سه نفری تنها به شیراز میرفتیم. خیلی نگران بودم که در راه اذیت بشی. بهمین علت کریر شما را عقب ماشین گذاشتیم و کالسکه شما را بابا محمد روی بار بند گذاشتند تا فشار وسایل باعث خراب شدن کالسکه نشود و هر جا خواستیم راحت بتونیم اونو پایین بیاریم.اما خوشبختانه در طول مسیر تقریبا شما توی کریر آرام خوابیدی.هوا بشدت سرد شده بود بنابراین بابا محمد بین راه ایستادن تا من لباس و کلاه گرم به تن شما کنم . ساعت 11 شب به شیراز رسیدیم. مادر جون ، آقا جون و خاله راحله منتظر رسیدن فسقل خان بودن ، این اولین سفر شما به شیراز بعد از تولدتان بود.فردا صبح آقا جون و مادر جون برای بستن قرار داد خونه به بنگاه رفتند و ماهم با کمک پدر جون اسبابهای خونه را جمع کردیم و از عصر اسباب کشی شروع شد .البته  قبل از اسباب کشی من آقا جون ، مامان جون و بابا محمد برای نظافت منزل نو به آنجا رفتیم و شما پیش خاله راحله تنها ماندید . ما تا دیروقت در حال جابه جایی و چیدن وسایل منزل بودیم . شنبه عصر بعد از اسباب کشی جانانه،نوبت بازار گردی و خرید بود، شما را درحالی که شال و کلاه پوشیده بودید سوار کالسکه کردیم و در بازار گشتیم. شما از دیدن رفت و آمد مردم و نور چراغها به وجد آمده بودید و هاج و واج اطراف را تماشا می کردید .شکر خدا اصلا گریه نکردی و در طول مدت بازار گردی ،یک پسر آرام و شگفت زده بودید . من برای شما یک پیراهن سفید آستین بلند خریدم .بابایی یک بوت چرم وپالتو و برای خودم  نیز یک مانتو و شلوار اداری خریدم و چون شب یلدا نزدیک بود و امسال اولین شب یلدایی شما بود کلی خوراکی و تنقلات خریدیم  .درضمن خاله راحله نیز برای شما یه عالمه توپهای رنگی خریدند که شما با دیدن آنها کلی ذوق کردی.بیست و ششم آذرماه ، بعد از چها روز ماندن در شیراز  همگی  به سمت بوشهر حرکت کردیم.