مهمانی به مناسبت تولد شما
امروز 12آبان نود هفت است ، قرار بود همکارای بنده برای دیدن پسر گلم و به مناسبت تولد شما به منزلمان تشریف بیاورند. دیروز با بابا محمد برای خرید و سایل پذیرایی به بازار رفتیم و کلی مواد غذایی و شیرینی خریدیم . امروز صبح نیز مادر جون برای کمک کردن به من آمدند و من با عجله تا ساعت 6 بعداز ظهر، شام ، دسر و وسایل پذیرایی را آماده کردم خیلی خسته شده بودم ، آقا جون هم تو این مدت به ما در نگهداری شما کمک کردند و بابا محمد و خاله راحله نیز زحمت درست کردن حلوای ساگو را کشیدند. ساعت 7 یکی یکی مهمان آمدند . پسرم در طول مهمانی بسیار آرام بود و خاله راحله مدام مواظب گل پسرم بود. به مامانی هم خیلی خوش گذشت چون بعد از چندین ماه امشب همکاراشو دوبار دید و کلی باهم بگو و بخند داشتند. امشب عمو مهدی نیز به اصفهان برگشتند وقبل از رفتن با من تماس گرفتند و خداحافظی کردند. ساعت 10 همکارای من رفتند و من بسیارررر خسته و خواب الود بودم. قبل از خواب ،بابایی زحمت کشیدند و به من کمک کردند تمام ظرفها را شستند.