ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

یکسالگی

1398/8/5 11:18
نویسنده : مامان ساره
145 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم ، عسل و قند نباتم ، چه بگویم از شیرین کاریها و شیطنت های شیرین یکسالگیت ، از آن اخمهای جذاب و قهقه های صدا دارت که دلم را بلرزه می اندازد. هر روز تغییر رفتار وبزرگتر شدنت را مشاهده میکنم و چه کیفی دارد وقتی دوست داری کلمات مرا با آوا های خود تکرار کنی ما ، با ، بده، ممم، ده ،  .عاشق صدای خخخخی هستم که هنگام دیدن مجسمه خروست ادا می کنی و صدای آقا گرگه ای که هنگام خواندن قصه بز بز قندی از خود در میاوری تا مرا بترسانی .وقتی اعداد را می شمارم به 9 نرسیده میگویی دَ و من باز ذوق میکنم از این هوشت .من می میرم برای توپ بازی و کلاغ پرت . چقدر برایم جذابی وقتی با خواندن شعر هایم واکنش نشان میدهی برای مثال وقتی میگویم مسواک بزن به دندون تا بشی شاد و خندان ، مسواکت را برمیداری و  محکم در دهانت می چرخانی  . عاشق هپو و پیشی  های توی پارک هستی و  وای به حال آن پیشی و هپوها که از دست تو در امان نیستند . چه بگویم از آن رقصیدن و دست زدنهایت که با شنیدن هر آهنگی به وجد می آیی و با زبان بی زبانی به همه میگویی دَ دَ تا ماهم با تو دست بزنیم و برقصیم. عاشق خوردن هلو و هندوانه هستی و اخیرا به بستنی های شکلاتی نیز علاقه زیادی نشان می دهی و امان از لحظه ای که بخواهم به تو قطره  آهن بدهم ، درمقابلم جبهه می گیری .دهانت را می بندی  و لبهایت را محکم برهم فشار میدهی و با تمام توان قطره چکان را از دستم می کشی که  می مانم در مقابل عملت بخندم و یا تلاش کنم به هر ترفندی شده است آن را بخوری . دوست داری خودت قاشق و چنگال بدست بگیری وغذایت را بخوری اما نگویم از این که  چقدر  هنگام غذا خوردن زیرانداز و لباست را کثیف میکنی و هر بار باید شما را  حمام ببرم (واش واش کنم) .علاقه شدیدی به کارتونهای شبکه kids TV داری جالب است وقتی  برای عوض کردن پوشکت می گویم ماهان برویم واش واش  به سرعت به طرف حمام می روی و من چقدر از این کارت لذت میبرم.به شدت  پتویت را دوست داری و هرجا که برویم هنگام خواب دنبالش می گردی آنرا پیدا میکنی و  کشان کشان  با خودت اینطرف و آنطرف میبری تا خوابت ببرد .هنگام خواب نیز حتما باید آن را مچاله کنی و در بغلتنگهداری .

دیروزنیز مرا با گفتن بابا سوپرایز کردی،قضیه از این قرار بود که من از آشپزخانه صدای بابا محمد زدم و شما نیز ناگهان به طرف اتاق دویدی و با فریاد صدا زدی با-با-وای که چقدر این با گفتنت شیرین و هیجانی بود ،چندین بار در روز عمدا بابا محمد را صدا زدم وشما نیز هربار با من کلمه با با را تکرار کردی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)