ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

سیزده بدر97

1397/1/13 21:11
نویسنده : مامان ساره
91 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سیزده فروردین 97 یا همون سیزده بدر است ، امسال بخاطر بارداریم نمیتونم راه دور و یا مسافرت برم . از اونجایی که گل پسرم آتیشیه و هی به مامانش گرما میده و مامانشم که مسلما  طاقت گرما را نداره ،تصمیم گرفته که امسال سیزده بدر را در یه جای نزدیک و خنک بگذرونه .برای همین قرار شد  باز همه به باغ عمو حبیب بریم . مامان جون  زهرا ،خاله راحله و عمو حبیب از شب قبل به اونجا رفته بودند .من و آقاجون شب را  خونه موندیم. امروز  صبح عمو مهدی تماس گرفت که بابا محمد آنلاینه و منتظر شماست ، سریع آنلاین شدم و باهم تماس تصویری برقرار کردیم  بابایی از دیدن شکم گنده من به هیجان آومده بودند و هی قربون صدقه من و پسر گلش میرفتند ، این روزا عمو مهدی و خاله راحله اپراتور بابایی شدند هروقت ببینند بابا جون آنلاین هست فوری به من خبر میدهند. ساعت  یازده ظهر بود که خاله کفایت و عمو محمد دنبال من اومدند تا با اونها به باغ عمو حبیب بریم. وقتی به خونه باغ عمو حبیب رسیدیم خانواده  خاله نصرت و خاله صغری نیز آمده بودند بعد از ما هم خانواده خاله کبری اومدند تقریبا امسال همه به باغ عمو حبیب آمدند . برعکس تصورم هوا بسیار خنک و مطبوع بود ناهار  دعوت عمو حبیب  چلو جوجه خوردیم و شب هم تا دیروقت اونجا موندیم .اونقدر به ما خوش گذشته بود که دوست نداشتیم  برگردیم اما مامانی فردا باید سرکار برود ، فردا اولین روز کاری من در سال 97 خواهد بود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)