ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

واکسن کزاز

1396/12/17 23:38
نویسنده : مامان ساره
135 بازدید
اشتراک گذاری

 لیمو شیرین مادر ،

 امروز هفدهم اسفندماه  است و شما وارد هفده هفتگی شده اید  .من باید برای چکاب و تزریق واکسن کزاز به درمانگاه نبی اکرم بروم. ساعت 10 با خاله سوده و آقا جون به اونجا رفتیم . درمانگاه شلوغ بود ،نیم ساعتی معطل شدم تا نوبتم شد. هوا گرم بود و من خیس عرق شده بودم .خانم ابطحی بعداز اندازه گیری وزن(75/61) فشارم را گرفتند که متاسفانه بالا بود(15) و بعد  با دستگاه صدای قلب شما را چک کردند خوشبختانه سریع صدای قلبت  شنیده شد و من نفس راحتی کشیدم هربار که صدای قلبت را میشنوم خدارا هزار بار شکر میکنم . خانم ابطحی به من پیشنهاد داداند که چند لیوان آب خنک بخورم و کمی استراحت کنم تا دوباره فشارخونم را چک کنند .اما متاسفانه با وجود پایین اومدن فشارخونم(13:8) همچنان بالا بود و من از شدت  گرما عرق میریختم . بعداز تزریق واکسن کزار بارداری من به دکتر عمومی ارجاع داده شدم ، خانم دکتر گفتند بهتر است عصر به متخصص زنان  و زایمان مراجعه کنید و درمورد بالا بودن فشارخونتون باهاشون صحبت کنید. عصر ساعت 6 برای دکتر رفاهی نوبت گرفتم .با خاله سوده به مطب رفتم .برای خانم دکتر ماجرای بالا بودن فشارخونم را توضیح دادم . خانم دکتر نیز فشارم را اندازه گرفت باز بالا بود به من سفارش کردند آرامشم را حفظ کنم و استرس نداشته باشم .سپس  برام یه سری آزمایش نوشتند و گفتند  نگران نباش این فشارخون بارداری نیست و با یکبار بالا رفتن فشار خون نمیتونیم بگیم فشارخونی هستی و  فعلا دارویی برات تجویز نمیکنم ، به من نامه ارجاع به دکتر عصفوری دادند تا برای چکاب خون نزد ایشان بروم . مامانی هوس خوردن زیتون کرده بود و کلی زیتون خرید ولی چون شور بود نتونستم اونا را بخورم . امروز روز مادر بود خاله سوده می خواست برای مامان جون گوشی موبایل  بخرد ولی نتونستیم گوشی مناسبی پیداکنیم  و به خانه برگشتیم .من شب را خونه آقا جون اینا موندم شب هم خاله راحله و عمو حبیب  برای مامان جون هدیه روز مادر  آوردند و من هم از قبل  از طرف شما و بابا یی به مامان جون کارت هدیه داده بودم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)