سیزدهم بهمن نود وشش
جگر طلای مامان امروز جمعه به همراه باباجون، مامان زهرا، خاله سوده و راحله به شیراز رفتیم .عصر ساعت 3 حرکت کردیم و بابا جون طبق معمول با احتیاط و حوصله رانندگی می کرد اما متاسفانه من بدجور حالت تهوع داشتم و بابامحمد مجبور شدند چندین بار بین راه بایستند.حال مامانی بد بودو جگر طلای کوچولوم توی شکم مامانی هی تکون تکون میخوره .عزیز دلم دیروقت بود شیراز رسیدیم و من همچنان حالم بد بود.قرار بود فردا صبح ساعت 9 برای آزمایش و سونوگرافی غربالگری (ان تی )نزد سونوگرافی دکتر شکراللهی بریم. باید بخوابم تا زود سر حال باشم چون میخوام جگر طلام را از صحفه تلویزیون خوب ببینم . با همه نگرانی و استرسهایی که برای سلامتت دارم باید بگم عاشقتم جگر طلای مامانی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی